۰ از ۵
از میانگین ۰ نظر دهنده

پیشنهاد ویژه فروشندگان

مشخصات فنی

مشخصات فنی کتاب گره خورده ام به نام تو اثر نسیبه استکی انتشارات عهد مانا
مشخصات
تعداد صفحه 224
سایر توضیحات از متن کتاب :\r\nوقتی مخفیانه کسی را دوست داری دردت دو برابر است. نه کسی می فهمد و نه می توانی به کسی بگویی. انگار که زخم عمیقی توی بدنت باشد و از شدت خون ریزی نزدیک مرگ باشی؛ ولی هیچ کس خبر نداشته باشد. تنها تویی که باید همه ی آن درد وحشتناک را تحمل کنی. اوایل، عشق من به سید مصطفی این طوری بود. همه چیز توی قلب خودم بود. او فرسنگ ها آن طرف تر سرش توی درس و بحث بود. من هم کنج خانه هر روز آینده ای قشنگ برای خودمان میکشیدم. من و او کنار هم با یک دوجین بچه.\r\nتوی خانه منتظر نشسته بودم تا کم کم شرایط جور شود و من هم عروس کسی بشوم که همیشه دوستش داشته ام. مطمئن بودم که بالاخره با پیش می گذارد. روزها را یکی یکی رد می کردم. مثل کتابی که داری می خوانی و صفحه هایش را تند ورق میزنی تا برسی به قسمت مورد علاقه ات. همه چیز خوب بود تا آن روز و آن اتفاق که روزهای طوفانی و ابری را همراه خودش آورد و روزهای آفتابی زندگی ام را برای همیشه برد. من نقش کمی در شروع این طوفان داشتم. مثل سفرهی آماده ای که جلویت پهن می کنند و تو فقط به عنوان یک مهمان می توانی در آن دست ببری.شنبه بود.\r\nبعد از نماز صبح بدون آنکه قرآنم را بخوانم خوابیدم…\r\nاز پریروز که آن نامه را خوانده ام پریشانم و از دیشب تا حالا که با بابا حرف زده ام پریشان تر. این همان عمه ی مذکور است که قالی را بافته. نتوانستم از ماجرای آن با مامان حرف بزنم. نتوانستم منتظر بمانم تا بابا بیاید. باید سریع تر رمزگشایی می کردم. دیشب که زنگ زدم به بابا با اینکه خسته و کوفته بود ولی ازش پرسیدم.\r\nنگفتم که همچین نامه ای پیدا کرده ام فقط خواستم بدانم سرنوشت عمه چه شده. بابا هم که از پیوند نامرئی که توی قلبم با آن عمه ی ندیده برقرار شده چیزی نمی دانست خیلی سریع و عادی بهم گفت: «آره. بزرگ ترین عمدی پدر خدا بیامرزم بوده. تو جوونی دق میکنه. انگار چند ساعت قبل از اینکه بنشینه سر سفره ی عقد. نمیدونم یه همچین چیزی مادرجون همه اش میگفت.» تمام بدنم از شنیدن این خبر به رعشه افتاده بود و بابا هم ندانسته خندید که: «حالا مامانت میدونه اون تابلو رو دیدی؟همه اش میگفت حق ندارم اون رو بیارم تو خونه. میترسه سرنوشت دختراش مثل اون شه . زنها عجب موجوداتی ان. فکر میکنه به فرش چه قدرتی داره؟»\r\nنمی دانم مامان چه فکری می کند ولی من به قدرت این فرش یقین دارم. گوشی را که قطع کردم سریع رفتم سراغش. نمیتوانستم برای آن عمه ی ندیده گریه نکنم. نشستم پشت میز و گذاشتم اشکهایم پایین بریزند. شیوا پای تلویزیون بود. در را بستم و قفل کردم. وقتی این کار را می کنم او هم می فهمد که یعنی می خواهم مدتی تنها باشم.\r\nنشستم پشت میز و زل زدم به تابلو. اشکهایم می ریخت. این تابلو را یک دختر عاشق بافته. نذری برای به معشوق رسیدنش. نذر سلامتی معشوقی که آرزوی دیگری داشته. آرزویی که الآن چه قدر برای من دم دستی است. آرزویی که هر هفته از مسیرش به علت حیاتم وصل می شوم.\r\nباید پیدایش کنم. این آقاسیدمصطفی را باید پیدا کنم. بالاخره مگر چندتا سید، این طوری فعال و مبارز در زمان رضاشاه بوده که خانه شان توی چهارباغ باشد؟ باید پیدایش کنم و برای همین خیلی فکر کردم و رفتم سراغ تنها کسی که احتمال میدادم در این زمینه مطالعه ای داشته باشد. اهل تاریخ خواندن باشد و آدم های انقلابی را بشناسد. لابد همه ی این انقلابیها، امثال خودشان را در طول تاریخ می شناسند دیگر…
شابک 9786227146660
قطع رقعی
موضوع رمان
ناشر عهد مانا
نوع جلد شومیز
نویسنده نسیبه استکی
مشاهده بیشتر
نظرات کاربران
هیچ نظری ثبت نشده است.

محصولات مشابه

جستجو دسته‌بندی‌ها کالای‌پیشنهادی ورود/ثبت‌نام